دست نوشته ها فاضل نجفی درگاه

ساخت وبلاگ
سلام به دنیادنیایی که دنیای من رو ندید؛ دنیایی که به تپش های قلب من رنگی هدیه نکرد! دنیایی که من رو ساخت و در تنهایی رها کرد؛ مثل قطره ای بودم برای حیات اما شکل گرفتم در وضعیت سقوط آزاد آن هم از جنس باران؛ مثل انسانی که با همه ی افکارش آسمان را فَرش کرد و حالا روی گلیمی جای خواب دارد؛ مثل فرشته ای که نــَهرهای امید رو جاری و مسیر آینده رو روایت و هموار کرد! به گفته بعضی ها همان که ققنوس مُرده رو مجدد زنده کرد و حالا گوشه خیابان پشت فرمان می خوابد و خودش امیدی برای خودش ندارد. مثل مَردی که با سرسختی تلاش کرد، آرزو های از دست رفته رو احیاء کرد، آرمان رو هم قاب کرد و به دیوار زندگی ها نصب کرد؛ در آخر خودش ماند در عزلت و تنهایی بدون اینکه براش حقی قائل باشند...کمی ناراحتم که چرا من؟ من که با جناب " امید و انگیزه " سرشوخی داشتم و روزی صد بار کوه هیمالیا رو برای کم آوردنشان فتح میکردم حالا در این وضعیت هستم. من که به افکار و نگرشم به استقامت لاله های بیابان امید زندگی می دادم، به لاله ها نوازش و پایداری را یاد دادم تا در تندباد های بیابان کمر خم نکنند؛ حالا خودم پژمرده از عطر شکوفه های بهاری در کهکشان بی ستاره هستم. دنیا اینقدر بی قافیه شده که هر کلمه ای رو در نقطه چین ها جا میدهم باز هم کلمه دهن پُرکنی برای دنیا نیست! روزگار چشم بسته و دیگه نمیخواد زحمت ها، تلاش ها، سختی ها، علاقه، عشق، حرمت و خیلی چیز ها رو... ببینه! فقط با یک بهانه، دقت کنید تنها با یک بهانه همه ی این زحمت ها رو بی اجر و حال و روزگارم رو نادیده گرفت. میدونید ترس من از چیه؟ ترسم از اینه که زمونه میتونه پُر از فراز و نشیب باشه و هزاران بهانه ناخواسته بسازه! مهم اینه، کی پای علاقه، زندگی و عشق بمونه و بهانه ها رو م دست نوشته ها فاضل نجفی درگاه...
ما را در سایت دست نوشته ها فاضل نجفی درگاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7920o بازدید : 23 تاريخ : سه شنبه 10 بهمن 1402 ساعت: 16:35

سلام و عرض ادبپنجشنبه ای که گذشت، تولدم بود!چند روزیست 37 سالگی شروع شده است!روزشمار زندگی درحال سپری شدن و بعضی از این روزها می تواند پایانی باشد به انتظارات لج بازی های کودکانه، یا بهتر بگم دست نوازشی باشد بر خستگی های کودک درونمان. پنجشنبه ای که گذشت برای فاضل زهرمار بود! باز هم تنها بودم... همان چهار فصل تنهایی معروف فاضل اما امسال بدترین خودش بود که هیچ وقت از یاد نخواهم برد! با حجم بالایی از کار، مشکلات روزمره، بازپرداخت وام های سنگین، احساساتی که از بیمعرفتی ها لبریز شده و... در اوج نیاز هستم، حالم خوب نیست، به آرامش روحی نیاز داشتم که درغش کردند. بدترین ها برایم در این چند روز خلق شد که حتی نمی توانم باور کنم حتی کسی که توقع داشتم حداقل به پاس قدردانی از زحمات شبانه روزی ام در این روزها در کنارم باشد ( من در کنارش بودم آن روز هایی که حالش خوب نبود و کمکش کردم که جلوی مشکلاتش کم نیاورد )؛ دلم میخواست نفر اول خوشنودیم باشد! چشم انتظاری کشیدم شاید به بهانه روز تولدم تمام کند بهانه ی افکارش را همان باشد که با من عهد کرد و انتخاب کرد مسیر را او هم در کنارم باشد، دقیقا همان آخرین نفر و بیات ترین لحظه را برایم ساخت؛ همه چیز فرمالیته شد و بماند به یادگار....بد نیست بدانید دو سال اخیر زندگی ام تغییرات جدی، پُر معنی، تاثیرگذار توامان باعشق ناب، احساسات واقعی، امید کهکشانی، تلاش و سخت کوشی را در کارنامه داشته است. پس از سال ها انتظار و به خواست خداوند مسیری در جلوی این زندگی شکل گرفت که من رو به سمت نوری کم سو از ستاره ای در کهکشان بیگانه؛ اما پُر از امید در دنیایی رویایی اما کاملا واقعی با همان گزینه هایی که سال ها معیار ناب خواسته هایم بود، قرار داد. برای من مثل یک انقلاب درون دست نوشته ها فاضل نجفی درگاه...
ما را در سایت دست نوشته ها فاضل نجفی درگاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7920o بازدید : 16 تاريخ : سه شنبه 19 دی 1402 ساعت: 13:06

- بارانبه غیر از این هوای ناب؛ غیر از چنگ انداختن پنجه های نوازنده به گیتار؛ غیر از طعم دلچسب شکلات داغ روی نیمک پارک؛ غیر از این صدای جذاب باران و صدای سازدهنی پیرمرد هنرمند نیمکت مجاور؛ غیر از این پاییز و برگریزان و دیدن خنده های دسته جمعی دانشجویان رشته هنر؛ غیر از خواندن کتاب " در آرزوی پرواز " آن هم با یک چتر به دست دیگر؛ غیر از این همه سادگی به امید فردایی بهتر؛ غیر از توده ابر سیاه بالای سَرَم با وجود خورشیدی مطلق در آسمان پشت ابر؛ غیر از این همه آرامش، وابستگی و این همه احساس در پس و پیش معنا؛ غیر از این حس اشتراک لذت درنگاه من و مردمان اطراف؛ غیر از بوی آسفالت های بارون خورده عجین شده با عطر عشق؛ غیر از این قدم زدنهای تَـک بهانه، بی هدف رد شدن یکی پس از دیگری چهارراه ها؛ غیر از لذت و هیجان پایین کشیدن شیشه ماشین و شگفتی دیدن حجم عطر گل یاس در دستان دخترک گل فروش، باز هم بر سر همان چهارراه تـَک بهانه؛ غیر از این حس بوی نان داغ سنگک باران خورده در دست پسرک گچکار، دویدن های کودکانه برای رسیدن به یک صبحانه جانانه؛ غیر از دیدن قدم زدن های بی تعادل دختری روی جدول های کنار خیابان؛ غیر از این صدای خوب اعلام وضعیت آب و هوای بارانی، به زبان اخبار در تاکسی های زرد ناشناس؛ غیر از این باران پُر نعمت و کلی ارزش افزوده های انسانی؛ غیر از این همه لحظه خوب چه چیز را می شود بهانه کرد؟ همه زیبا! همه عالی! چه حس خوبی...- گُسلهوا بارانی بود وسط پارک شهر، حال وای بر ما؛ وای بر ما که خوب حس نکردیم آسفالت باران میخورد تا بوی خون شهدا را بدهد، آنان که جان دادند که ما امروز جان ندهیم، متاسفانه ما هم داریم جان می دهیم؛ وای بر ما که با پایین کشیدن شیشه ماشین، دیدیم دخترک گل فروش با سرعت دوید تا دست نوشته ها فاضل نجفی درگاه...
ما را در سایت دست نوشته ها فاضل نجفی درگاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7920o بازدید : 52 تاريخ : پنجشنبه 7 دی 1402 ساعت: 14:02

به جرم عشق غصه ها لبریز می شوند، این دنیا دیگر ارزش هیچ عشقی را ندارد به والله ارزش ندارد، هر چه بیشتر توجه می کنی کمرنگ و کمرنگتر می شوی، مگر این دنیا قانون ندارد! خب تاریخ را ورق بزنیم، ما که غیرقابل قبول هستیم باشد مشکلی نیست! آن همه اتفاق ثبت شده از پیدایش تا به امروز تاریخ را چه می گویید، بزرگان می گویند تکامل در گذر زمان بدست می آید! خُب؛ نظرت چیست تجربه های گذشته را ورق بزنیم که تکمیل شویم؟ بالاخره در پس فرارهای مکرر از کوچه های حقیقت با بهانه هایی از جنس عدم تعامل، تفکر و شانه خالی کردن های پیاپی از حقیقت؛ بدنبال تبرئه خود و آرامش درون هستی؟ این سرگذشت را یک طرفه تمام کردن ناحقی نیست؟ آینده را چی؟ حتما خودتان را ستایش می کنید! فکر می کنید سزاور ایستاده تشویق کردن هم هستید؟ یادتان باشد شما هیچ مخاطبی جز من ندارید که ایستاده تشویق کند، همه شما را ترک خواهند کرد؛ تا به خود بیایید می بیند باخته اید. این باخت یک باخت معمولی نیست... من که همه چیز را وسط گذاشتم. همه چیز؛ شما فراموش کنید همه چیز را و به منفعت کوتاه لحظه ها کوچک حقیرانه به دنیا دل ببندید، مثل اینکه ارزشش بیشتر از کل شخصیت کوهستان است!!!!تا کی فرار؟ خداوکیلی یک کوچه بن بست در این دنیا برای جلوگیری از فرار های شما وجود ندارد؟ همه چیز خوب و همان بود که آرزو داشتید چه شد رنگ های زیبای کشیده شده را یکدفعه خط خطی کردین؟ آب را روی نقاشی من ریختید!!! من برای این اثر هنری زحمت کشیده بودم! حال همه ی رنگ بندی های این اثر هنری در هم شده است، همه چیزم از دست رفت... بدرنگ شد؛ گِل آلود شد. رنگ رنگ رنگ، دنیای رنگی؛ عشق عشق عشق، بی حرمتی و بی عذتی! خوب اذیت کنید می دانم صدای تپش قلب های پروانه ای را نمی شنوید! ای انسان شریف ف دست نوشته ها فاضل نجفی درگاه...
ما را در سایت دست نوشته ها فاضل نجفی درگاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7920o بازدید : 72 تاريخ : پنجشنبه 24 فروردين 1402 ساعت: 18:26

سلامدر ساعت های پایانی سال 1401 هستیم، من روی صندلی همیشگی لم دادم، همانجا! همان شرکت همان انگیزه، همان برنامه، دقیقا همان صداها! قبول دارم مسیر در سال جای متغییر شد اما اهداف مشخص و کاملا شفافه. من برای برگریزان در کوچه های مه زده کمی آسمون رو لرزوندم! کمی ژن خوب کمی ادرنالین نیازه. کمی باید بیخیال شد دیگه اینجا نزدیک بهارِ و من بهاری رو جشن میگیرم که در آن صدای گیتار به خشم الکترونیک صدا میده! راه من، راه ما، راه آنها همه بوی بهاری رو گرفته که توش آرامشه. تصمیم دارم سال جدید رو انفجاری آغاز کنم، فرصت ناب و موقعیت حساسه. امسال برنامه های زیادی دارم دلم می خواد یک بیگ بنگ باشم برای خودم، بشدت در سرم افق روشن، شن های ساحل داغ و دریا موّاجِ. با اینکه شرایط بشدت سخته اما بیکران قدرت و توانایی هام رو نمیتونم نادیده بگیرم. چند روز دیگه ماه رمضون رو هم در پیش رو داریم که باید ساعت های کاری رو تغییر بدم. ببینم میشه امسال رو جوری پیش ببرم که رضایت همه درونش باشه. دلم شمال میخواد نه که نخواد اما واقعا سردرد تحقق رویاهام هستم... آرزو هام رو میشه فهمید فقط نیاز به کمی صبوری هست. دلم میخواد امسال کارهایی رو انجام بدم که سالهای قبل نتونستم قدمی براشون بردارم. برگریزان می خوام اما در بهار! پروژه روی پروژه، انقلاب هایی شگرف از روزمرگی تا زندگی، از کاغذ تا عمل... وقتشه کمی دنیام رو به بازی های هیجان انگیز فکری عملی ادغام کنم. وقتشه زندگی دریچه هاش باز بشه! وقتشه که پاساک خونه تکونی کنه! وقتشه فستیوال ترنس منو یاد کنه! وقتشه کتاب ها رو گرد گیری کنم! لان وقتشه که جسمم رو به روز های اوج برگردونم! دیگه وقتشه کمی تن به آب بزنم؛ آسمون رو چنگ بزنم، صدا رو صدا کنم، سه تار رو کوک کنم...آهنگ زمین و ز دست نوشته ها فاضل نجفی درگاه...
ما را در سایت دست نوشته ها فاضل نجفی درگاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7920o بازدید : 83 تاريخ : چهارشنبه 2 فروردين 1402 ساعت: 13:18